کافه مدیریت

زندگی تلفیقی است از علم و هنر

کافه مدیریت

زندگی تلفیقی است از علم و هنر

سلام خوش آمدید

نگرش به هستی با آثار اروین یالوم

جمعه, ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ

اگزیستانسیالیسم را باید در آثار اروین یالوم مکاشفه کرد. اولین اثری که از یالوم خواندم و تاثیری شگفت بر روح و جانم داشت کتاب "آنگه که خود را یافتم" بود. شباهت‌ها و همزادپنداری با تجارب اروین که در قسمت‌های مختلف این حسب حال تداعی می‌شد.

 

1970 The Theory and Practice of Group Psychotherapy نظریه و تمرین درمان گروهی

1974 Every Day Gets a Little Closer هر روز یک قدم نزدیکتر

1980 Existential Psychotherapy روان درمانی اگزیستانسیال

1983 Inpatient Group Psychotherapy روان درمانی گروهی

1989 Love's Executioner and Other Tales of Psychotherapy جلاد عشق و دیگر داستانهای روان درمانی

1992 When Nietzsche Wept وقتی نیچه گریست

1996 Lying on the Couch دروغگویی روی مبل (عالی)

1996 The Yalom Reader یالوم خوانان

1999 Momma and the Meaning of Life مامان و معنای زندگی

2001 The Gift of Therapy هنر درمان

2005 I'm Calling the Police!  پلیس را خبر میکنم

2005 The Schopenhauer Cure درمان شوپنهاور

2008 Staring at the Sun خیره به خورشید نگریستن

2012 The Spinoza Problem مسئله اسپونزا

2015 Creatures of a Day - And Other Tales of Psychotherapy خلق شدگان در یک روز و داستانهای روان درمانی دیگر

2017 Becoming Myself A Psychiatrist's Memoir شدم آنکه هستم، خاطرات یک روانپزشک

2021 A Matter of Death and Life مسئله مرگ و زندگی

نظرات (۱۶)

من دیگه اون آدمی نیستم که هواهای جنسی‌اش هدایتش میکرد و البته دلم هم برای اون آدم تنگ نشده پیر شدن همه ش هم بد نیست تازگی‌ها یه قطعه شعر در مورد آرامش غدد جنسی نوشتم.

 

«آه آه! "آرامش غدد جنسی میتونم ببینم که این عبارتو روی پیشانی سنگ قبرت نوشتن»

 

دروغگویی روی مبل

ارنست لَش؛

پیشرفت شخصی اصطلاحی کامل نیست نمیدانم چه نامی روی آن بگذارم، شاید آگاهی وجودی ارتقا یافته بهتر باشد. فقط می‌دانم که بخش قابل توجهی از زنان بیوه و گهگاه مردان بیوه یاد میگیرند که با رویکردی کاملاً متفاوت زندگی کنند. آنها به شکلی جدید قدر زندگی گرانبهایشان را میدانند و اولویتهای جدید برای خود مشخص میکنند چطور میتوان این مسئله را تشخیص داد؟ ممکن است گفته شود که آنها یاد گرفته اند که به چیزهای بی‌اهمیت، اهمیت ندهند! یاد گرفته‌اند که به کارهایی که نمی‌خواهند انجام دهند نه بگویند و خودشان را وقف آن جنبه‌هایی از زندگی کنند که معنایی دارند. مثل عشق دوستان نزدیک و اعضای خانواده، آنها یاد گرفته‌اند که بهارهای خلاقانه‌ی خودشان را بچشند و تغییر فصول و زیبایی اطرافشان را تجربه کنند. از همه مهمتر این که به میرا بودن خود پی برده‌اند و در نتیجه یاد گرفته‌اند که به جای به تعویق انداختن زندگی به آینده -مثلاً به تعطیلات آخر هفته تعطیلات تابستانی یا دوره ی بازنشستگی در حال زندگی کنند من این مسئله را در کتابم به تفصیل توضیح داده ام و علل و نتایج این آگاهی وجودی را بررسی کرده‌ام.

 

دروغگویی روی مبل

 

چطور میتوان مردی را به چنگ آورد؟ او گفته بود «مسئله‌ی ساده‌ایه فقط باید به چشمان یک مرد خیره شد و چند ثانیه صبر کرد.»

 

دروغگویی روی مبل

ارنست لَش؛

در حالی که تلاش میکرد این افکار را از ذهنش دور کند زیر لب گفت ارزش و بقا رو با هم قاطی نکن  این راه به نیهیلیسم میرسه آموزه‌ی آشنای مذهبی‌اش را در ذهن مرور کرد به خودش یادآوری کرد همه چیز ناپدید خواهد شد. این ماهیت تجربه است. هیچ چیز پایدار نیست پایداری توهم است و روزی منظومه ی خورشیدی نابود خواهد شد.

 

دروغگویی روی مبل

مارشال که سرش را به شدت به نشانه‌ی نفی تکان میداد گفت «ارنست احتمالاً این تنها باریه که چنین چیزی رو از من میشنوی ولی در این مورد خاص انگیزه‌های ناخودآگاه ربطی به موضوع نداره وقتی بین بیمار و درمانگر رابطه‌ی جنسی شکل میگیره باید محرکها رو فراموش کنیم و به رفتار دقت کنیم. درمانگری که با بیمارش رابطه‌ی جنسی برقرار میکنه کاملاً بی‌مسئولیت و مخربه هیچ دفاعی نمیشه از اون کرد. اون باید از این حوزه اخراج بشه شاید برخی از بیمارا تعارضهای جنسی داشته باشن شاید بخوان مردان و زنانی رو که در موضع قدرت هستن اغوا کنن شاید به لحاظ جنسی وسواسی هستند ولی به همین خاطره که تحت درمان قرار گرفتن و اگه درمانگری نتونه این مسئله رو درک کنه و باهاش کنار بیاد باید این حرفه رو ول کنه.

 

دروغگویی روی مبل

گرول و جاستین

 

هنوز پاسخ سیمور در مورد تکنیک را به یاد داشت تکنیک من رهایی از همه‌ی تکنیک هاست، تکنیک من راستگویی است.

 

دروغگویی روی مبل

گرول و جاستین

 

گرول اما هنوز نفس میکشید. تمرین نفس کشیدنی را که در کلاس یوگا یاد گرفته بود. به یاد آورد و نفسی عمیق کشید و نیمی از آن را به آهستگی بیرون داد بعد نیمی از نفس باقیمانده را بیرون داد و بعد نصف آن و باز هم نصف باقیمانده اش را!

 

 دروغگویی روی مبل

سیمور تراتر بعد از ارتباط با بِل

 

آره خیلی تنهام من و همسرم خیلی وقت بود که از سر عادت با هم زندگی میکردیم من همیشه با کارم زندگی میکردم زندگی مشترکم در حاشیه‌ی زندگیم قرار داشت. همسرم همیشه میگفت علایقم رو تو نزدیک شدن به بیمارام خلاصه کردم و حق با اون بود ولی به این خاطر ترکم نکرد سرعت ناهماهنگی حرکتیم زیاد شده و فکر کنم دوست نداشت به به پرستار تمام وقت برای من تبدیل بشه احساس میکنم اون از این بهونه برای در رفتن از این کار استقبال کرد نمیتونم سرزنشش کنم.

 

نه نیازی ندارم که کسی رو برای درمان ببینم گفتم که افسردگی من بالینی نیست. از لطفت ممنونم ارنست ولی من یه بیمار چموشم گفتم که من خودم زخمام رو لیس میزنم و توی این کار واردم.

 

دروغگویی روی مبل

ارنست؛

 

شاید برای تو یا اون کمیته اخلاقی مهم نباشه، ولی برای من حکم مرگ و زندگی رو داشت. هیچوقت زیر قولی که به بِل داده بودم نمیزدم. هیچوقت زیر قولی که به بیمارم داده بودم نمیزدم. هیچوقت نیازهای خودم رو مهمتر از نیازهای اونا ندونستم.

 

دروغگویی روی مبل

در ماه هجدهم جلسات بِل شروع کرد به تغییر کردن..... اصرار داشت که اگه مطوئن باشه که من به خونه و پیش اون برمیگردم تا آخر عمرش میتونه شاد زندگی کنه و نیاز نداشت زمان زیادی با من باشه و با کمال میل قبول میکرد همسر دوم من باشه! فقط برای اینکه بتونه هفته‌ای یکی دو ساعت با من باشه اون میتونست با این شرایط تا آخر عمرش شاد باشه

 

دروغگویی روی مبل

بِل بدون اینکه از لمس شدن بهره برده باشه بزرگ شده بود.

 

دروغگویی روی مبل

متاهل، بدون بچه. قبول نمیکرد بچه‌دار بشه. میگفت دنیا خیلی ترسناکتر از اونه که بتونیم به بچه‌ها تحمیلش کنیم. یه شوهر خوب، ولی یه رابطه افتضاح. شوهرش شدیداض بچه میخواست و اونا دعوای زیادی سر این مسئله با هم کرده بودن. شوهرش مثل پدرش سرمایه‌گذار بانکی بود و مدام در سفر. کمی بعد از ازدواج میل جنسی شوهر خاموش یا این که به شهوت پول درآوردن تبدیل شده بود. اون خوب پول در میاورد ولی هیچوقت مثل پدر بِل موفق نبود. کار کار کار کنار کامپیوترش میخوابید شایدم اصلاً با کامپیوترش میخوابید! کی میدونه؟ چیزی که معلومه اینه که با بِل رابطه نداشت.

 

دروغگویی روی مبل

تنهایی روزمره (اکتسابی) مثل روابط بین فردی و تنهایی وجودی (غیراکتسابی) مثل پرت شدن به هستی

دو دلیل ترس هر فرد است

بعضیها از زندگی وام نمیگیرند تا به مرگ بدهکار نشوند. مثل کسی که به سفر تفریحی نمیرود تا از رنچ پایان سفر اجتناب کند.

 

آنچه درباره مرگ ترسناک‌تر است فقدان آینده نیست، بلکه فقدان گذشته است. در واقع عمل فراموشی شکلی از مرگ است که پیوسته در دل زندگی حضور دارد.

ترس از مرگ در کتاب خیره به خورشید نگریستن شاید بیشتر برای بیهوده زندگی کردن به وجود بیاید وگرنه مرگ هراسی ندارد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کافه مدیریت

بررسی مسائل مدیریت ایران
ای روح متلاشی
بر جانم چه افکندی؟

پیوندها