دنیای بیرون ۲۰۶
اگر حافظهام یاری کند به گمانم سال ۱۳۸۰، مردی هر روز در قسمتهای مختلف خیابان انقلاب بر روی زمین بساط میکرد و شیشههایی کوچک پر شده با مایعی تقریباً زرد رنگ که درب چوب پنبهای داشت، بعنوان (محلول جادویی) میفروخت.
صدای رسا و توضیحاتش، توام با نمایش عملکرد (محلول جادویی) که کارش پاک کردن هرگونه نوشته چاپ شده بر روی کاغذ آنقدر به لحاظ تبلیغاتی قوی و تاثیرگذار بود که هر رهگذری را به سمت خودش جذب میکرد و آنها را برای دقایقی محو هنرنمایی و در نهایت مُجاب برای خرید یک یا چند عدد از آن شیشهها میکرد.
من هم تحت تأثیر قرار گرفتم! دو عدد خریدم!
البته نه با آنچیزی که میشنیدم و یا به خاطر کاربرد خود (محلول جادویی)!
بلکه برای زیبایی بطریهای کوچک آن با درب چوب پنبهای!
وگرنه (محلول جادویی) بویی ترکیبی از بنزین و گازوئیل و الکل و این مشتقات داشت!
مخلص کلام آن مرد، فروشنده و بازاریابی حرفهای بود که به مردم (باور فروشی) میکرد. آنقدر به خودش اعتماد داشت و همه جوانب تبلیغ دیداری و شنیداری و حتی احساساتی را سنجیده بود که بالاخره از هر رهگذر دشتی بگیرد.